به طور کلی فلسفه های آموزشی ناشنوایان را می توان به دو گروه کلی تقسیم کرد.
- روش هایی که “شنوایی-محور” هستند و بر آموزش از طریق حس شنوایی و “گوش دادن” تاکید دارند. در این روش ها تمرینات و فعالیت های آموزشی متمرکز بر حس شنوایی می شود و از تاکید بینایی به ویژه در سال های اول فراگیری مهارت “گوش دادن” اجتناب می گردد.
روش شنوایی-کلامی(Auditory-Verbal Therapy) جزو این روش ها محسوب می شود. - روش هایی که “بینایی-محور” هستند و در آموزش ناشنوایان استفاده یا ضرورت دخالت دادن حس “بینایی” را یک اصل آموزشی می دانند.
این روش ها شامل زبان اشاره(American Sign Language/ASL)، ارتباط کلی(Total Communication)، گفتار نشانه دار(Cued Speech) و روش شفاهی-شنیداری(Auditory-Oral) می باشند.
همانطور که ملاحظه می گردد در این روش ها که طیف وسیعی از زبان اشاره تا روش شنیداری-شفاهی را شامل می شوند، هیچگاه از اهمیت و ضرورت استفاده از حس بینایی در آموزش فرد ناشنوا کاسته نمی شود.
در این میان، روش شنیداری-شفاهی از نظر روش شناسی و اصول بیشترین قرابت را با روش شنیداری-کلامی دارد.
به طور کلی در طیف وسیع فلسفه های آموزشی، روش شنیداری-کلامی بیشترین تاکید و روش زبان اشاره کمترین تاکید را بر استفاده از حس شنوایی دارند. روش های دیگر بر حسب اصول تعریف شده خود در میانه این طیف قرار می گیرند.
تقسیم بندی فوق از آن جهت مهم است که بدانیم امروزه تعریف آسیب شنوایی صرفا بر اساس میزان آستانه شنوایی انجام نمی پذیرد. طبق تعریف در کتب مرجع ، مرز میان ناشنوایی و سخت شنوایی آستانه شنوایی 70 دسی بل HL (Hearing in Children, 2001) یا 90 دسی بلHL(HOCA, Katz, 1996) ذکر شده است. همین اختلاف نظر نشان می دهد که تعریف و تمایز میان سخت شنوایی از ناشنوایی با استفاده از ارقام آستانه شنوایی نمی تواند دقیق و جامع باشد. از این رو در سال های اخیر تلاش شده تا تعاریف سخت شنوایی و ناشنوایی بر اساس ویژگی های عملکردی بازتعریف شود. در تعریف جدید، میزان اتکاء به حواس شنوایی و بینایی مبنای تمایز ناشنوایی از سخت شنوایی قرار گرفته است.
طبق این تعریف:
- ناشنوا به فردی گفته می شود که در دریافت و درک گفتار دیگران از طریق سمعک یا بدون استفاده از سمعک، در وهله اول بر حس بینایی خود متکی باشد و از حس شنوایی اش به عنوان مسیر کمکی استفاده نماید.
- سخت شنوا به فردی گفته می شود که در دریافت و درک گفتار دیگران از طریق سمعک یا بدون آن، در وهله اول از حس شنوایی خود بهره ببرد (همانند افراد با شنوایی هنجار) و از حس بینایی اش در کنار حس شنوایی استفاده می کند.
بر همین اساس می توان چشم انداز و هدف غایی روش شنیداری-کلامی که همانا “دستیابی فرد ناشنوا به حقوق شهروند مستقل” می باشد را بهتر مورد توجه قرار داد. در واقع حضور فرد ناشنوا در جامعه عادی الزاماتی دارد که از نگاه فلسفه شنوايی-کلامی، مهم ترین الزام “دسترسی حداکثری فرد ناشنوا به علایم و نشانه های شنیداری” است که جز با تاکید خاص و هدفمند بر حس شنوایی به ویژه در سال های اولیه آموزش امکان پذیر نیست. البته باید توجه داشت که نمی توان همه کودکان و افراد ناشنوا را ذیل یک چتر آموزشی واحد قرار داد و روش شنیداری-کلامی نیز چنین ادعایی را ندارد. لازم به ذکر است که یکی از قواعد مهم روش شنیداری-کلامی این است که درصورت عدم امکان رعایت شرایط لازم برای ادامه روش تک حسی (شنیداری)، ارجاع به موقع و دخالت دادن حس بینایی است. بدیهی است درصورت عدم رعایت این قاعده، موضوعیت اجرای صحیح روش شنیداری-کلامی نیز زیر سوال می رود.